تأثیر تکانههای شفافیت مالی، اندازه دولت و کارایی هزینههای دولت بر نوسانات دورهای با استفاده از روش ادواری ساختاری
هدف: هدف این پژوهش، بررسی تجربی اثر تکانههای شفافیت مالی، اندازه دولت و کارایی هزینههای دولت بر نوسانات دورهای اقتصاد ایران با بهرهگیری از مدل خودرگرسیون برداری ساختاری (SVAR) است. روششناسی: این مطالعه از نوع کاربردی و توصیفی–همبستگی است. مدل تحقیق با استفاده از دادههای سالانه دوره زمانی 1375 تا 1403 و بهکارگیری رویکرد ادواری ساختاری و مدل SVAR تخمین زده شد. متغیرهای اصلی شامل شکاف تولید، شوک قیمت نفت، اندازه دولت، کارایی هزینههای دولت، کیفیت مقررات، کنترل فساد و شاخص شفافیت مالی بود. برای شناسایی شوکهای ساختاری از رویکرد بلانچارد-کوا و برای تحلیل پویاییهای کوتاهمدت و بلندمدت از آزمونهای ریشه واحد، همانباشتگی یوهانسن–یوسیلیوس، و تحلیل پاسخ ضربهای (Impulse Response Functions) استفاده شد. یافتهها: نتایج مدل EGARCH نشان داد که شوکهای مثبت قیمت نفت باعث افزایش نااطمینانی و نوسانات بیشتر در بازارهای جهانی میشوند، در حالی که شوکهای منفی تأثیر کمتری بر کاهش نوسانات دارند. آزمون همانباشتگی وجود روابط بلندمدت بین متغیرها را تأیید کرد. برآورد مدل SVAR نشان داد که تکانههای ناشی از شوک قیمت نفت و کسری بودجه بهترتیب موجب افزایش 19 و 16 درصدی نوسانات دورهای در ایران میشوند. در مقابل، تکانههای کارایی هزینههای دولت 9 درصد، کیفیت مقررات 6 درصد، کنترل فساد 21 درصد و شفافیت مالی 3 درصد از نوسانات دورهای را کاهش میدهند. بیشترین اثر تعدیلکننده مربوط به شاخص کنترل فساد بود که نقش مهمی در کاهش نوسانات اقتصادی دارد. نتیجهگیری: یافتهها نشان دادند که نوسانات دورهای اقتصاد ایران تحت تأثیر معنادار شوکهای مالی و نهادی است. تقویت شفافیت مالی، بهبود کارایی هزینههای دولت و کنترل فساد میتواند پایداری اقتصاد کلان را افزایش دهد و به کاهش نوسانات چرخهای منجر شود. استفاده از مدلهای ساختاری پویا برای تحلیل شوکهای مالی، چارچوبی مناسب جهت سیاستگذاری پایدار و مبتنی بر شواهد فراهم میآورد.
اثرات آستانهای نرخ ارز و نرخ بهره واقعی بر نابرابری ثروت در ایران با تأکید بر کیفیت حکمرانی
هدف: هدف این پژوهش بررسی اثرات آستانهای نرخ ارز و نرخ بهره واقعی بر نابرابری ثروت در ایران با توجه به نقش کیفیت حکمرانی است. روششناسی: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی، از نظر ماهیت توصیفی–تحلیلی و از نظر نوع دادهها پسرویدادی است. جامعه آماری شامل دادههای سری زمانی ایران طی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۴۰۲ میباشد. برای تحلیل دادهها از مدل رگرسیون انتقال ملایم نوع لجستیک (1LSTR) استفاده شد که در آن متغیر انتقال نرخ ارز تعیین گردید. پارامترهای مدل با روش حداکثر راستنمایی و الگوریتم نیوتن–رافسون برآورد شدند و آزمونهای پایایی (PP) و همانباشتگی یوهانسون–یوسیلیوس برای تأیید روابط بلندمدت بین متغیرها اجرا گردید. یافتهها: نتایج نشان داد که در بخش غیرخطی مدل، نرخ ارز، نرخ بهره واقعی و بازبودن تجارت با نابرابری ثروت رابطه مثبت دارند. در مقابل، توسعه مالی، کیفیت نهادی، نیروی کار و تشکیل سرمایه فیزیکی اثر منفی بر نابرابری ثروت دارند. مقدار آستانه متغیر انتقال (نرخ ارز) برابر با 0.45- و ضریب تعیین تعدیلشده مدل 0.87 بود که نشاندهنده برازش مناسب مدل است. آزمونهای تشخیصی نشان دادند که مدل فاقد خودهمبستگی و ناهمسانی واریانس است و تمامی رفتارهای غیرخطی متغیرها بهدرستی توسط مدل توضیح داده شدهاند.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج، افزایش نرخ ارز و نرخ بهره واقعی موجب افزایش نابرابری ثروت در ایران میشود، در حالیکه بهبود کیفیت حکمرانی و توسعه مالی میتواند این اثرات منفی را تعدیل کند. بنابراین، سیاستگذاران اقتصادی باید با کنترل نوسانات نرخ ارز، مدیریت نرخ بهره و ارتقای کیفیت نهادی، در جهت کاهش نابرابری و دستیابی به رشد پایدار اقدام نمایند.
اثرگذاری مسئولیت اجتماعی شرکت و فینتک بر عملکرد مالی شرکتهای بورسی با استفاده از مدلهای پانل بیزین ور
هدف: هدف این پژوهش بررسی تأثیر مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR) و فناوریهای مالی (فینتک) بر عملکرد مالی شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران با بهرهگیری از مدلهای پانل بیزین ور است. روششناسی: این مطالعه از نوع کاربردی و با رویکرد تحلیلی-توصیفی انجام شده است. دادههای پانلی ۱۰۷ شرکت پذیرفتهشده در بورس تهران در بازه زمانی ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۳ مورد تحلیل قرار گرفت. برای سنجش عملکرد مالی از شاخصهای بازده داراییها (ROA) و بازده حقوق صاحبان سهام (ROE) استفاده شد. مسئولیت اجتماعی شرکتها از طریق تحلیل محتوای گزارشهای سالانه در شش بعد اصلی سنجیده شد و عملکرد فینتک بر اساس نسبت ارزش مبادلات اینترنتی و موبایلی به تولید ناخالص داخلی محاسبه گردید. تحلیل دادهها با مدلهای پانل بیزین ور (PBVAR)، آزمونهای ریشه واحد، همانباشتگی کائو و یوهانسون-جوسیلیوس و تحلیل تابع واکنش آنی انجام شد. یافتهها: نتایج آزمونهای همانباشتگی بیانگر وجود رابطه بلندمدت و معنادار بین متغیرهای تحقیق بود. فناوریهای مالی تأثیر مثبت و معناداری بر بازده داراییها و بازده حقوق صاحبان سهام داشتند و پذیرش فینتک منجر به بهبود کارایی مالی شرکتها شد. همچنین مسئولیت اجتماعی شرکتها اثر مثبت و پایداری بر عملکرد مالی نشان داد و به افزایش اعتماد سرمایهگذاران و کاهش ریسکهای مالی کمک کرد. مدل تصحیح خطا نشان داد که سرعت بازگشت به تعادل بلندمدت پس از شوکهای کوتاهمدت حدود ۹ درصد در سال است. تحلیل واکنش آنی نیز نشان داد شوکهای مثبت فینتک باعث افزایش قابلتوجه عملکرد مالی میشوند. نتیجهگیری: نتایج تحقیق نشان میدهد که ترکیب مؤثر مسئولیت اجتماعی و فینتک میتواند زمینهساز خلق ارزش پایدار، بهبود شفافیت مالی، افزایش اعتماد ذینفعان و رشد سودآوری شرکتهای بورسی باشد.
مدیریت تجربه مشتریان با هدف کسب مزیت رقابتی در صنعت خودروسازی ایران (با استفاده از رویکرد مدل معادلات ساختاری)
هدف: هدف این پژوهش طراحی و آزمون مدل ساختاری مدیریت تجربه مشتریان با رویکرد مزیت رقابتی در صنعت خودروسازی ایران است.
روششناسی: این تحقیق از نظر هدف، کاربردی و از نظر ماهیت، توصیفی-همبستگی است. در مرحله کیفی، دادهها با استفاده از مصاحبه نیمهساختاریافته با ۱۵ نفر از خبرگان صنعت خودرو گردآوری شد و اعتبار آن با روایی محتوایی و پایایی تأیید شد. در بخش کمی، دادهها از طریق پرسشنامه محققساخته در میان ۱۹۶ نفر از مدیران صنعت خودرو با روش نمونهگیری تصادفی ساده جمعآوری گردید. برای تحلیل دادهها از مدل معادلات ساختاری (SEM) و نرمافزار Amos استفاده شد. روایی همگرا از طریق میانگین واریانس استخراجشده (AVE) و پایایی سازهها با آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی (CR) مورد ارزیابی قرار گرفت. شاخصهای برازش نظیر RMSEA، CFI، GFI و AGFI نیز جهت ارزیابی کفایت مدل استفاده شدند.
یافتهها: نتایج نشان داد تمامی ضرایب مسیر بین متغیرهای مدل در سطح خطای پنج درصد معنادارند. عوامل علی و الزامآور شامل مدیریت ارتباط با مشتری، یادگیری سازمانی و چرخه عمر سازمانی تأثیر مثبت و معناداری بر پدیده محوری (افزایش اطلاعات کارکنان، سازمان و مشتری) دارند. پدیده محوری نیز بهطور مستقیم بر راهبردهای توانمندسازی سازمانی و توسعه بازاریابی دیجیتال اثرگذار است. همچنین، شرایط زمینهای شامل اعتمادسازی شرکت، فرهنگ مشارکتی و بازاریابی تجربه و شرایط مداخلهگر شامل قوانین و مقررات، انحصار صنعت خودرو و فرهنگ سنتی و ریسکگریزی اثر مثبت بر راهبردها دارند. در نهایت، راهبردهای توانمندسازی سازمان و توسعه بازاریابی دیجیتال موجب ارتقای ارزش ویژه برند، افزایش وفاداری مشتری و تقویت مسئولیت اجتماعی شرکت شدند. شاخصهای برازندگی مدل (CFI=0.95، RMSEA=0.071) نشاندهنده برازش مطلوب مدل بودند.
نتیجهگیری: یافتهها تأیید میکند که مدیریت تجربه مشتری عاملی کلیدی برای ایجاد مزیت رقابتی پایدار در صنعت خودروسازی است. توسعه ظرفیتهای دیجیتال، اعتمادسازی، و فرهنگ یادگیری سازمانی از مهمترین پیشنیازهای تحقق این هدفاند. مدل ارائهشده میتواند به مدیران صنعت خودرو در تدوین استراتژیهای مشتریمحور برای افزایش وفاداری، ارزش برند و عملکرد سازمانی کمک کند.
نقش برندسازی احساسی بر ارزش ویژه برند در حوزه بانکی: آیا تجربه مشتری یک میانجی است؟
هدف: هدف این پژوهش بررسی تأثیر برندسازی احساسی بر ارزش ویژه برند با نقش میانجی تجربه مشتری در شعب بانک ملت و بانک تجارت استان مازندران است. روششناسی: این پژوهش از نوع توصیفی–پیمایشی و از نظر هدف، کاربردی است. جامعه آماری شامل مشتریان شعب بانک ملت و بانک تجارت استان مازندران است. با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای و جدول مورگان، 384 نفر بهعنوان نمونه آماری انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها شامل سه پرسشنامه استاندارد بود: پرسشنامه برندسازی احساسی فاریزی و هارسویو (2023)، پرسشنامه ارزش ویژه برند مالارویژی و همکاران (2022) و پرسشنامه تجربه مشتری وایبوو و همکاران (2020). پایایی ابزارها با آلفای کرونباخ بالاتر از 0.7 و روایی سازه با تحلیل عاملی تأییدی در نرمافزار LISREL تأیید شد. یافتهها: نتایج تحلیل معادلات ساختاری نشان داد برندسازی احساسی تأثیر مثبت و معناداری بر ارزش ویژه برند دارد (β = 0.27, t = 2.50). همچنین، برندسازی احساسی تأثیر مثبت و معناداری بر تجربه مشتری دارد (β = 0.65, t = 5.89). تجربه مشتری نیز تأثیر مثبت و معناداری بر ارزش ویژه برند نشان داد (β = 0.42, t = 3.50). نقش میانجی تجربه مشتری در رابطه بین برندسازی احساسی و ارزش ویژه برند نیز تأیید شد (β = 0.27, t = 3.04). شاخصهای برازش مدل (CFI = 0.97, RMSEA = 0.059) مطلوب ارزیابی شدند. نتیجهگیری: نتایج نشان داد برندسازی احساسی با ایجاد پیوندهای عاطفی پایدار بین بانک و مشتری، ارزش ویژه برند را از طریق تجربه مثبت مشتری تقویت میکند. در نتیجه، تجربه مشتری نقش کلیدی در انتقال اثرات برندسازی احساسی به ارزش برند دارد.
واکاوی عوامل موثر در آموزش مبتنی بر شایستگی مدیران در شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران
هدف: هدف از این پژوهش واکاوی عوامل موثر در آموزش مبتنی بر شایستگی مدیران در شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران است.
روششناسی: روش انجام پژوهش آمیخته اکتشافی است. برای انجام این پژوهش علاوه بر مطالعۀ اسنادی، از تکنیک تحلیل مضمون، برای شناسایی ابعاد و مؤلفهها استفاده شد. جامعه آماری در بخش کیفی اعضای هیأت علمی دانشگاه و با حفظ سمت در شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران در حوزه نیازسنجی آموزشی و منابع انسانی مشغول به کار هستند که بعد از انجام مصاحبه 20 اشباع نظری صورت گرفت و در بخش کمی شامل تمامی مدیران شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی که براساس روش نمونه گیری تصادفی طبقهای و فرمول کوکران 168 نفر تعیین شد. روایی از طریق 4 خبره و توسط دو همکار و پایایی از فرمول کوپای (633/0) بدست آمد.
یافتهها: عوامل موثر بر آموزش مبتنی بر شایستگی مدیران با 61 شاخص، 11 مولفه و 4 بُعد شناسایی شد. سرانجام برای تعیین میزان تاثیر عوامل از تکنیک معادلات ساختاری استفاده شد که مشخص گردید نیازسنجی و نیازآفرینی آموزشی مبتنی بر شایستگی با ضریب 0.977 بیشترین تاثیر را بر آموزش مبتنی بر شایستگی مدیران در شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران دارد.
نتیجهگیری: نتایج پژوهش نشان داد که نیازسنجی و نیازآفرینی آموزشی مبتنی بر شایستگی بیشترین تأثیر را بر آموزش مدیران دارد و بهبود این عوامل میتواند کیفیت مدیریت در سازمان را ارتقا دهد.
بررسی نقش تعدیلگری قابلیت مقایسهپذیری صورتهای مالی بر رابطه بین مسئولیت اجتماعی و عملکرد شرکتهای پذیرفتهشده در بورس عراق
هدف: هدف این پژوهش بررسی تأثیر مسئولیت اجتماعی بر عملکرد شرکتها و نقش تعدیلگر قابلیت مقایسهپذیری صورتهای مالی در این رابطه است. روششناسی: این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش، توصیفی-همبستگی است. دادههای 63 شرکت پذیرفتهشده در بورس عراق طی سالهای 2015 تا 2022 به روش نمونهگیری حذفی انتخاب و تحلیل شدند. برای سنجش مسئولیت اجتماعی، از چکلیست 39 شاخص زیستمحیطی و اجتماعی مبتنی بر مدل کارول (1999) استفاده شد. عملکرد مالی با شاخص بازده داراییها (ROA) اندازهگیری گردید و قابلیت مقایسهپذیری صورتهای مالی بهعنوان متغیر تعدیلگر در مدل رگرسیون چندمتغیره وارد شد. متغیرهای کنترلی همچون اهرم مالی، اندازه شرکت، استقلال هیئتمدیره و کیفیت حسابرسی نیز لحاظ گردید. یافتهها: نتایج نشان داد مسئولیت اجتماعی اثر مثبت و معناداری بر عملکرد شرکتها دارد. همچنین، قابلیت مقایسهپذیری صورتهای مالی رابطه بین مسئولیت اجتماعی و عملکرد شرکتها را بهطور معناداری تقویت میکند. به بیان دیگر، هرچه سطح مقایسهپذیری بالاتر باشد، اثر مثبت مسئولیت اجتماعی بر بازده داراییها قویتر خواهد بود. نتیجهگیری: یافتههای این پژوهش تأیید میکند که مسئولیت اجتماعی نقش مهمی در ارتقای عملکرد شرکتها ایفا میکند و کیفیت گزارشگری مالی از طریق افزایش قابلیت مقایسهپذیری میتواند این رابطه را تقویت نماید. بنابراین، ارتقای شفافیت و بهبود استانداردهای گزارشگری مالی میتواند ابزاری مؤثر برای افزایش منافع ناشی از مسئولیت اجتماعی و بهبود اعتماد ذینفعان باشد.
طراحی مدل مفهومی ارتقای ظرفیت اجرای خطمشیهای اقتصادی وزارت صمت در راستای تحقق عدالت اجتماعی: رویکرد تحلیل مضمون
هدف: هدف پژوهش، طراحی یک مدل مفهومی برای ارتقای ظرفیت اجرای خطمشیهای اقتصادی وزارت صنعت، معدن و تجارت در راستای تحقق عدالت اجتماعی است. روششناسی: این پژوهش با رویکرد کیفی و با استفاده از روش تحلیل مضمون انجام شد. دادهها از طریق مصاحبههای نیمهساختاریافته با 20 نفر از خبرگان حوزه صنعت، معدن و تجارت گردآوری شد. نمونهگیری به روش هدفمند و تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. دادهها در سه سطح مضامین پایه، مضامین سازماندهنده و مضامین فراگیر تحلیل شدند و در نهایت مدل مفهومی پژوهش تدوین گردید. یافتهها: نتایج نشان داد که 111 کد پایه، 18 مضمون سازماندهنده و 6 مضمون فراگیر استخراج شد. مضامین فراگیر شامل چالشهای اجرایی و ساختاری خطمشیها، نابرابری و تمرکزگرایی منطقهای، عدالتمحوری و توسعه پایدار، عوامل ارتقادهنده و توانمندسازی، مدیریت و همکاری بین بازیگران، و پایش، تحلیل و عوامل جهانی بودند. مدل مفهومی بیانگر این است که چالشهای اجرایی و نابرابریها موانع اصلی تحقق عدالت اجتماعی محسوب میشوند، در حالی که شفافیت، توانمندسازی، مدیریت کارآمد، همکاری بین بازیگران و پایش و تحلیل نظاممند به عنوان تسهیلکنندههای کلیدی عمل میکنند. نتیجهگیری: پژوهش حاضر چارچوبی جامع برای ارتقای ظرفیت اجرای خطمشیهای اقتصادی وزارت صمت ارائه میدهد. نتایج حاکی از آن است که غلبه بر چالشهای ساختاری و اجرایی، کاهش نابرابریهای منطقهای و تقویت عوامل توانمندساز و مدیریتی میتواند زمینهساز تحقق عدالت اجتماعی و توسعه پایدار گردد.
دربارهی مجله
به اطلاع پژوهشگران عزیز می رساند نشریه "مدیریت پویا وتحلیل کسب و کار" موفق به اخذ نمایه پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) شد. (اطلاعات بیشتر)
فصلنامه مدیریت پویا و تحلیل کسب و کار، نشریهای است با رویکرد علمی که با رسالت توسعه دانش مدیریت بازاریابی در کشور، شناسایی مسائل بازاریابی و فروش سازمانها و موسسات و ارائه راهکار برای آن، مقالههای علمی در این حوزه را بصورت فصلنامه منتشر میکند.
اهداف و چشم انداز اصلی فصلنامه مدیریت پویا و تحلیل کسب و کار:
فراهم کردن زیرساخت و بستری برای اینکه محققان، دانشگاه ها، موسسات آموزشی و متخصصین بتوانند دانش خود را به اشتراک گذاشته و آخرین مقالات علمی و یافته های تحقیقات خود را در زمینه مدیریت بازاریابی، تحلیل های مالی و حسابداری کسب و کار و بازار سرمایه را منتشر کنند. همچنین این مجله می تواند به عنوان منبع و مرجع، برای دانشجویان رشته مدیریت بازرگانی، بازاریابی و حسابداری مورد استفاده قرار گیرد.
زمینه و محورهای فصلنامه مدیریت پویا و تحلیل کسب و کار :
(مدیریت کسب و کار)
استراتژی های بازاریابی و تحقیقات بازار، سیستم های اطلاعات بازاریابی، بازاریابی الکترونیک و دیجیتال، مدیریت ارتباط با مشتری، مهندسی فروش و بازاریابی، تحلیل و به کارگیری نظریههای مدیریت بازاریابی در حوزه کسب و کار ایران، اخلاق و مسئولیت اجتماعی در بازاریابی، مفهوم و فرهنگ بازارگرایی و مشتری مداری در در حوزه کسب و کار ایران، نظریه ها و الگوهای نوین بازاریابی مصرفکننده و صنعتی، مدیریت رضایتمندی و شکایات مشتریان، تحلیل رفتار مصرفکنندگان و فرآیند تصمیمگیری خرید، مدیریت کانال های توزیع.
(تحلیل کسب وکار)
موضوعات مرتبط با تحلیل های مالی و حسابرسی در کسب و کار و بازارهای سرمایه، اخلاق در تحلیل های مالی و حسابرسی در بازار سرمایه و کسب و کار، مباحث مدیریت سود، مباحث حاکمیت شرکتی، موضوعات مرتبط با تئوریهای حسابداری.
